پاوزه بعضی وقتها سر شب به سراغ ما میآمد، رنگپریده مینشست با شالگردن کوچکی به گردن؛ و موهایش را بههم میپیچاند یا ورق کاغذی را مچاله میکرد. تمام شب کلمهای حرف نمیزد، حتی یک کلمه؛ به هیچ یک از سوالهای ما را جواب نمیداد. عاقبت در چشم بر هم زدنی چنگ میزد به پالتو و میگذاشت میرفت؛ و ما مستاصل... شاید میخواست شبی را در سکوت زیر روشنایی چراغی بگذراند که از آن خودش نباشد. از «تکچهرهی یک دوست» نوشتهی ناتالیا گینز بورگ
خرید کتاب ماه و آتش
جستجوی کتاب ماه و آتش در گودریدز
معرفی کتاب ماه و آتش از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب ماه و آتش
خرید کتاب ماه و آتش
جستجوی کتاب ماه و آتش در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی