او هميشه خود را به دور از جمعيت نگه می داشت... آنجا، به دور از نردهها، دور از دسترس ما، با نگاهی تبدار و دست به سينه، حتی بيشتر از دست به سينه، با دستهای بسته، قفل شده در هم، گويی سردش بود يا دردی در شكم حس میكرد. انگار به خودش میچسبيد تا نيفتد. او با همهی ما روبهرو میشد، اما به هيچكس نگاه نمیكرد. در حالی كه يك پاكت خريد را محكم روی قلبش گرفته بود، به دنبال پسربچهای تنها میگشت. میدانستم كه توی پاكت يك نان شكلاتی بود و هربار از خودم میپرسيدم كه له نشده است، آنقدر كه... بله، خودش را محكم به آن میگرفت، به زنگوله، به تحقير آنها، به پيچ از طرف نانوايی و به همهی آن لكههای كوچك چربی كه مانند مدالهايی غيرمنتظره به پشت لباسش چسبيده بودند. غيرمنتظره... ؛
خرید کتاب بازی دوستانه
جستجوی کتاب بازی دوستانه در گودریدز
معرفی کتاب بازی دوستانه از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بازی دوستانه
خرید کتاب بازی دوستانه
جستجوی کتاب بازی دوستانه در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی